شماره كلاس

رفتم نشستم سرِ صندلي چون شماره خونمونُ تو گوشيم نداشتم و چون خونمونُ عوض كرديم و چون شماره ها عوض شدن يعني جوري شدن كه بايد عوضي بگيري از دختره جفتيم پرسيدم نميدونست گفتم از جفتيت بپرس گفت ميدونم اونم شماره كلاس...ادامه مطلب

از درِ دانشكده تا درِ دانشگاه و از درِ دانشگاه تا درِ اتوبوس حالم بد نشد ولي چقدر هوايِ داخلِ اتوبوسِ دانشگاه گرم بود تو افتاب هم نشسته بودم داشتم هلاك ميشدم ولي وختي رسيديم ديدم با اين كه افتابه ولي شماره كلاس...ادامه مطلب

خوشحالم از اين كه تويِ دانشگاه به خوشتيپي معروفم يعني امكان نداره يكي من رو ببينه از يه چيزي كه پوشيدم تعريف نكنه خب من قيافم هميشه بدونِ ارايشِ و معموليِ نه زشتِ نه خوشگلِ هيكلم بجز از شونه تا پهلو ، دستُ پام لاغرِ و سي و شيش كيلوام پس بزار خوشتيپ باشم حداقل

شماره كلاس...

كاش تو همون دانشگاه ناهار ميخوردم تو خونه ناهار نداريم مجبورم برم نيمرو درست كنم البته بدم نمياد خيلي وخت هم هست نخوردم ولي دلم يه غذايِ فست فودي ميخواد

شماره كلاس...

داشتم به اين فكر ميكردم كه تويِ اين پنج ساعتي كه بيكار شدم ميتونستم با دوست پسرِ نداشتم برم خراب بازي يا در خوشبينانه ترين حالتِ ممكنش تويِ همون دانشگاه بمونمُ جبارسينگُ پسرِ سرهنگ نصيريُ فيك هايِ فكُ فاميل هامونُ ببينم ولي من سلامتيُ به همه يِ اين كثافت كاري ها ترجيح ميدم

شماره كلاس...

يادش به خير يه روزي سيزده نفر انلاين تو وبلاگم واسم خيلي شاخ بود ولي پنجِ بهمنِ نودُ هفت ساعتِ هفتِ غروب ديدم تعداد افرادِ انلاينِ وبلاگم صدُ هفتادُ هشت نفر بود پشمام ريخت هم خوشحال شده بودم هم ترسيده بودم حس عجيبي بود راستش كه خب بعد از اون و قبل از اون ديده بودم كه مثلا تا سيُ سه تا بالا بره ولي اخه صدُ هفتادُ هشت تا؟

شماره كلاس...

بابا منُ رسوند تا دانشگاهُ انقدر تند ميرفت كه گفتم الان تصادف ميكنيم يه لحظه جيغ زدم گفتم بابا يواش حالا خوبه كمربند بسته بودم

شماره كلاس...

از درِ دانشگاه تا درِ دانشكده حالم بد نشد

شماره كلاس...